0
0

داستان من

بنام بالا برنده ی سازنده

داستان زندگی بی کیفیت من شاید داستان حال حاضر خیلی از شما دوستانی باشد که در حال مطالعه این متن هستید.

و گرفتار انواع بیمارهای فصلی و پیشرفته, اضافه وزن زیاد, روابط پر تنش, کینه ها و نفرت ها, نداشتن امید و انگیزه, شدید. مثل گذشته ی من هر روز بار سنگین حسرت داشتن یه زندگی با کیفیت روحمل میکند. خسته و درمانده زمزمه کنان با خوتان تکرارمیکنید چرا تو زندگیم شانس با من یار نیست ای کاش در خانواده و شرایط بهتری به دنیا آمده بودم تا منم با لذت و کیفیت بالا زندگی ام رو تجربه میکردم. آن روزها که هیچ آگاهی نداشتم نه از خدا و نه از قوانین جهان هستی افرادی رو در جامعه میدیم که آرزوهای دستنیافتنی منو به راحتی زندگی میکنند این نگاه ظاهر بین من مقایسه کردن هایم شاهدی شده بود برصحت و درستی این باور که: ابعاد مهم زندگی مثل: جسم سالم روحیه شاد روابط عالی امکانات و رفاه و ثروت همه انتسابیه از قبل به ما داده شده و این شرایط حال حاضر ما غیرقایل تغییره. خیلی ناعادلانه پذیرفته بودم افراد موفق هر جامعه افراد خاصی هستن که خدا انتخابشون کرده چون ظرفیت سلامتی و ثروت وشهرت رو داشتند هر کسی ظرفیتشو نداره خدا بهش نعمت بدهد.چیزی درونم این حرف هارو با عدل خداوند برابر نمی دانست اما چون بارها دیده و شنیده بودم که: خدا برا یکی خواسته برا یکی نخواسته سرنوشت مارو خدا از قبل نوشته به جنگ خدا که نمیشه رفت باید بپذیری اگه این دنیا نداری اشکالی نداره عوضش خدا اون دنیا بهت میده و من باور کرده بودم زندگی همینه و من توانایی تغییر آن رو ندارم باز هم درون من با پذیرش این حرف ها مقاومت داشت اما درکی از خدا و قوانین جهان هستی نداشتم و همیشه خدارو مقصر میدونستم و خودم رو قربانی شرایط میدیدم هر روز کارم این بود که از خدا گلایه میکردم چرا منو زن آفریدی؟

چرا در این خانواده؟

چرادر این کشور؟ وهزاران چرایی دیگر؟؟؟
تا اینکه بیماری ام نقطه عطف زندگی من شد هدیه ای که شاید در ابتدا تلخ به نظر میرسید اما مرا به سوی مسیری نو و تولد دوباره هدایت کرد.روزی که از مطب دکتر به خانه بازگشتم پراز اندوه ، ناامیدی و ترس بودم. ندایی درونی این شعر از مولانارو در وجودم طنین انداز میکرد.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

از کجا آمده ام

آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

درحالی که غروب آفتاب از میان نرده های پنجره حیاط به صورتم میتابید اشک هایم رو پاک کردم تصمیم گرفتم به دنبال پاسخی برگردم گوشی ام را برداشتم و جستجو کردم: “خداکیست؟” یه فایل ویدئویی برام باز شد راجب خدا قوانین جهان هستی صحبت میکرد اونجا بود که من با مبحث قانون جذب در قرآن آشنا شدم از اونجایی اعتقاد قلبی به قرآن داشتم، شنیدن آیه های قرآن از دیدگاه قانون جذب تاثیر شگرفی در من ایجاد کرد و مسیر زندگی ام تغییر کرد.

هنوز هم مثل روز اول مشتاق خواندن و شنیدن این آیات هستم که خداوند میفرمایید:

أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ

آگاه باشيد! [دوستان و] اولياى خدا، نه ترسى بر آن‌هاست و نه اندوهگين مى‌شوند.

إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ

خدا به هيچ وجه به مردم ستم نمى ‏كند ليكن مردم خود بر خويشتن ستم مى كنند.

اصل قانون جذب هم میگویید؛ که تمام اتفاقات زندگی مارو تنها خودمان با کانون توجهمان جذب میکنیم.

شنیدن این آیات و جملات مثل تلنگری قدرتمند مرا از خواب غفلت بیدار کرد دریافتم که قدرت خلق زندگی ام در دستان خودم است. پس از جراحی و بهبودی بیماری ام با اراده ی قوی شروع به خواندن قرآن و کتاب ها وتحقیق یادگیری در زمینه قانون جذب کردم و متعهدانه از این قانون در زندگی روزمره ام استفاده میکردم عمل به تمارین قانون جذب در زندگی ام نتایج شگفت انگیزی به همراه داشت هر چقدر که به اصول این قانون پایبند بودم کیفیت زندگی ام در همه ی ابعادش ارتقا یافت به این درک رسیدم که رشد و پیشرفت دراین مسیر بی انتهاست به میزانی که زندگیمون رو به شیوه ی قانون بدون تغییر خداوند برنامه ریزی کنیم و به آن عمل کنیم نتایج ما بزرگ و بزرگتر میشود. اکنون رسالتم رو در این میبینم که با عشق و اشتیاق این مسیر رو با شما دوست عزیزی که به تغییر زندگیتان متعهد هستید به اشتراک بگذارم. خوشحال میشم در این مسیر با من همراه باشید. و از اینکه بتوانم به شما دوست عزیز کمک کنم تا کیفیت بالایی از زندگی تان رو تجربه کنید لذت می برم. سپاسگذارم از شما که این متن رو با چشمان زیبایتان مطالعه کردید.

 از خداوند مهربان میخواهم که به همه ی ما لذت زندگی در بهشت دنیا و آخرت را عطا کند

درخواست مشاوره رایگان

فرم درخواست مشاوره

مشاوره