بنام بالا برنده ی سازنده
آغاز آگاهی من از قوانین جهان هستی
زندگی همیشه با زبان لطافت با ما صحبت نمیکند...گاهی با تلنگری، گاهی با دردی عمیق، و گاهی با یک تشخیص پزشکی که بند دلت را پاره میکند.آن روز، وقتی از مطب دکتر بیرون آمدم، انگار آسمان روی سرم خراب شده بود. دکتر گفته بود باید جراحی شوم.تمام وجودم را ترس گرفته بود...اما نه فقط از جراحی، از زندگی.با خودم میگفتم اگر همینجا پایان زندگی من باشد، من نه خدا را درک کرده ام و نه جهان را شناخته ام. اصلا برای چه آمدم؟ برای چه میروم؟ کجا میروم؟
وسط این همه سؤال، به دنبال جوابی بودم تا ذهن آشفته ام را آرام کند. فقط اشک میریختم با پای پیاده به سمت خانه میرفتم به خانه که رسیدم احساس ناتوانی و بی پناهی تمام وجودم را فرا گرفته بود روی مبل دراز کشیدم، نور نارنجی غروب از پنجره حیاط به صورتم می تابید، ندایی از قلبم برخاست گویی بسیار آشنا بود.نه فقط یک صدا، بلکه انگار فرمانی بود از سمت قدرتی عظیم:«گوشیات را بردار... سرچ کن خدا کیست.»با دستانی لرزان، در گوگل نوشتم: خدا کیست؟و اولین ویدیویی که ظاهر شد، درباره شناخت خدا با قانون جذب در قرآن بود.
در همان چند دقیقه اول، قلبم لرزید... نه از ترس، بلکه از آشنایی.انگار چیزی را یافتم که همیشه در اعماق جانم میشناختم، اما فراموش کرده بودم.برای اولینبار، خدا را نه بهعنوان پروردگاری زورگو و ظالم ، بلکه بهعنوان عشق، آگاهی، و نظم جهان دیدم.در آن لحظه درک کردم، بیماری من تصادفی نیست.بلکه یک پیغام از طرف خداونده. یک دعوت نامه از طرف جهان هستی که: «بلند شو… بیدار شو… وقتشه حقیقت جهان رو بشناسی ... خدارودرک کنی .... وقتشه توکل کنی......»
و من به لطف خدای رحمان بیدارشدم و برخاستم
با نوری که در قلبم روشن شده بود، با ایمان به دستان خداوند، به اتاق جراحی رفتم و از آن اتاق، نه فقط با جسمی سالمتر، بلکه با ذهنی قوی سرشار از ایمان و روحی تازه متولد شده بیرون آمدم.از آن روز، زندگی برایم شکل دیگری گرفت.
قرآن، برایم فقط کتابی آسمانی،تحمیل شده نبود، قرآن شد نقشهی مسیر، راهنما راهم، شد معلم قوانین جهان هستی.آگاه شدم که خدا همیشه با منه با من حرف میزند، منو هدایت میکند و عاشقانه دوست دارد من زندگی با کیفیتی رو تجربه کنم فقط باید تسلیم باشم، سکوت کنم، گوش فرا دهم و با توکل به نیروی درونی ام قدم بردارم.
اکنون ، من همان انسانی هستم که از تاریکی و ناآگاهی برخاست و با نور قوانین جهان هستی آشنا شد.
و این فقط آغاز ماجرای من از درک قوانین جهان هستی بود.
پیدا کردن سدی قدرتمند بنام قاعدگی، بعد از تولدی دوباره...
بعد از اینکه سلامتیام را دوباره بهدست آوردم، گویی از نو متولد شدم. انگار سرمایه ی گمشده ی زندگیام—ذهن و جسمم—را پیدا کرده بودم. و اینبار، رسالتم این بود که این دو گوهر گرانبها را پرورش بدهم. با اشتیاق شروع به خواندن قرآن کردم، کتابهای زیادی خواندم، در دورههای آموزشی مختلف شرکت کردم و قدم به قدم به درک قوانین جهان هستی نزدیک شدم. اجرای این آگاهیها در زندگیام، چنان گشایی رو برایم رقم میزد، که من را مطمئنتر میکرد: مسیرم درسته... همه چیز قانون داره... هیچ چیز در این جهان تصادفی و شانسی رخ نمیدهد. قوانین جهان قرآن میگه ما خالق تمام شرایط زندگی خودمان هستم.
اما درست در همین نقطه که اوج رشد درونیام بود، با یک سد بزرگ روبهرو شدم: قاعدگی.
اهدافی انتخاب میکردم که برخلاف برنامه ریزی ام پیش میرفتند انگار هر ماه من به سد قاعدگی بر میخوردم به عقب پرتاب میشدم با به دنیا آمدن دختر دومم ، اولین الویت من در اهدافم، داشتن تناسب اندام بود هر بار که یه رژیم جدیدی رو شروع میکردم دقیقا به قاعدگی که نزدیک میشدم میل شدیدی به خوردن شیرینجات و غذا در وجودم زنده میشد که اصلا نمیتوانستم جلوی خودم را بگیرم و باعث شکستن رژیم و پرخوری من میشد.
هدف مهم بعدی ام این بود برای سلامتی جسمم، فعالیت فیزیکی روزانه ام رو بیشتر کنم هر روز نیم ساعت پیاده روی داشته باشم 3روز در هفته ورزش رو به صورت منظم در زندگی ام داشته باشم با تعهد شروع میکردم به انجام این هدف که سر و کله ی قاعدگی پیدا میشد ضعف و بی حالی انرژی کمم اصلا اجازه نمیداد تحرک داشته باشم نیاز به استراحت باعث میشد من چرخه ی تحرکی رو که آغاز کرده بودم رو قطع کنم و تا بخواهم شروع کنم دوباره ماه بعد و سدی بنام قاعدگی بعدی آغاز میشد و این داستان هر ماه برایم تکرار میشد.
هر ماه با نزدیک شدن به دوره قاعدگی، خلق و خویم عوض میشد. بیدلیل عصبی ، پرخشگر میشدم، با همسر و بچههام بحث میکردم، گاهی با صدای بلند داد میزدم، بعد از این رفتارهایم گوشه گیر و پشیمون میشدم، از خودم خجالت میکشیدم، حس میکردم مادر بدی هستم، همسر ناسپاسی هستم و یه زنی ناتوان که تحت تاثیر دوره قاعدگی افسرده و پریشانه این چرخه هر ماه تکرار میشد. بی آنکه بتوانم جلو دارش باشم
حس میکردم قربانی یه چرخه اجباریم که، 7 تا 10 روز از هر ماه و بالغ بر 120 روز از هر سالم رو درگیر خودش کرده قاعدگی های همراه با درد ، مسکن ، ضعف، بی حالی، افسردگی تنش در روابط و بقیه روزها، هم احساس گناه، شرم، پشیمانی از رفتارهایم دارم و البته کارهای عقب افتاده ای رو انجام میدهم که از دوره قاعدگی ام به جای مانده بود.همیشه مگفتم: ای کاش من زن نبودم... آخر من چه گناهی کردم هر ماه باید در گیر این سیکل باشم. تمام انتخاب های زندگی ام از جشن و مهمانی گرفته تا مسافرت و از رشد شخصی ام تا،رژیم ، ورزش و پیاده روی از انجام کارهای خانه گرفته تا فعالیتهای بیرون خانه،از تنش های عصبی ام و بحث و دعواهایم در روابط، تحت تاثیر قاعدگی رقم میخوره و اینجا بود که درک کردم این نوع قاعدگی های من سدی برای تغییر سبک زندگی ام شده و باید این سد رو برای همیشه بردارم تا بتوانم نتایج پایدار دلخواهی رو به زندگی ام دعوت کنم. شروع کردم به تحقیقات راجب جسم قوانین جسم قوانین ذهن رو شناختم دریافت در درون همه ی ما یه قدرتی هست که اگه قوانینش درک کنیم و ازش استفاده کنیم جسم ما در همه ی روزهای زندگی فارغ از اینگه دوره قاعدگی هستیم یا پیش قاعدگی فارغ از جنسیت،سن،زمان،مکان، میتواند با سلامتی کامل حال خوب انرژی زیاد، با لذت زندگی کند.
درک کردم افکار، باورها، احساسات ما همان جور که روی شرایط زندگی ما اثر میگذارند روی سلامتی جسم ما هم به شدت تاثیر دارند.و همینجا بود که «قانون قاعدگی» رو کشف کردم.قانونی که نهتنها این سد رو از مسیرم برداشت، بلکه تبدیلش کرد به پلی برای جهش رشدشخصیام.من یاد گرفتم چطور با آگاهی و ابزارهایی که کشف کردم، این دوران رو نهتنها تحمل کنم، بلکه ازش برای رسیدن به اهداف و خواسته هایم استفاده کنم. درک کردم جسمم دشمن من نیست؛ بلکه دوست و راهنمای من برای تعادل و سلامتیه.امروز، من اون زن سابق نیستم. من زنی هستم که خودش رو از بند این باور نادرست که «قاعدگی مانع موفقیته» رها کرده و حالا پیامآور آزادی برای زنانیه که در سکوت، با همین دردها و سردرگمیها زندگی میکنن.
قانون قاعدگی فقط یه محصول نیست، یک راهحل واقعی و تجربهشدهست.
یه نجات برای زنهایی که مثل من، دنبال راهی برای صلح با بدنشون و شکوفایی خودشون هستن.
تغییر و تحول زندگی من بعد از استفاده محصول قانون قاعدگی
بعد از ابداع محصول قانون قاعدگی، معجزه ای با قدرت ذهن و استفاده کردن از این محصول در زندگی ام به نقطهای رسیدم که تمام محدودیتها و سدهای زندگیام فرو ریخت. این قوانین نه تنها قاعدگی را از یک مانع بزرگ به یک نیروی قدرتمند تبدیل کرد، بلکه به من اجازه داد تا زندگیام را از نو بسازم. دیگر قاعدگی چیزی نیست که مرا از اهدافم دور کند. بلکه، به یک منبع از قدرت، انرژی و انگیزه تبدیل شده است.زندگیام کاملاً دگرگون شد. به سرعت به اهدافی رسیدم که زمانی دستیابی به آنها برایم یک رویا بودند
به راحتی با زمان کم و به صورت پایدار به تناسب اندام رسیدم 35 کیلوگرم وزن کم کنم، به صورت منظم پیادهروی روزانه، کوهنوردی میکنم . سه سال متوالی وزش جز جدایی ناپذیر زندگی ام شده و به صورت حرفه ای ورزش میکنم و در همه ی روز های زندگی ام سالم سلامت هستم. دیگر خبری از دردهای شدید قاعدگی، قرصها و مسکنها، تنشهای عصبی، ضعف و افسردگی کارهای عقب افتاده، در دوران قاعدگی نیست.
اما آنچه که بیش از همه منو تحت تاثیر محصول قانون قاعدگی قرار می دهد آشتی با زن بودن خودمه، آرامش ، صلح درون ، حال خوب درونیام در همه ی روزهای زندگی ام است. میزان شادی، امید و انگیزهام به زندگی روز به روز بیشتر میشود. ارتباطاتم با همسر و فرزندانم، پر از عشق، احترام و محبت است و دیگر هیچگونه بحث یا تنشی بین ما نیست. این تغییرات، من سالها پایدار و مداوم باقی ماندهاند، و هر روز با زندگی به سبک قانون قاعدگی تغییرات زندگی من پر رنگتر میشوند این نتایج پایدار گواه درستی و صداقت این مسیر است. امروز به جایی رسیدم که میتوانم با اعتماد کامل، محصول "قانون قاعدگی" را با شما به اشتراک بگذارم.
این محصول، نه تنها یک تغییر کوچک در زندگیتان نیست، بلکه یک تحول عظیم است که میتواند کیفیت زندگی شما را در همه ی ابعاد، به شکلی ماندگار و شگفتانگیز متحول کند. من به عنوان زنی که از این محصول استفاده کرده سالها نتایج پایدار گرفته است دعوت به استفاده از این محصول قانون قاعدگی را رسالت خودم میدانم تا تجربهای را آغاز کنید که میتواند شما را به اوج قدرت زنانه، سلامتی، شادی، صلح درون و موفقیت برساند. این مسیر به شما نشان خواهد داد که هیچ چیزی غیرممکن نیست، و هر سد و مانع قابل عبور است. امروز وقت آن رسیده همه ی بانوان سرزمینم با درک قانون قاعدگی سطح جدیدی از زندگی با کیفیت روتجربه کنند.
سپاسگزارم که با قلبی مهربان و ذهنی باز، همسفر واژههای من شدید.
بودن در کنار شما، بانوی قدرتمند و آگاه، حتی در این مسیر مجازی، برایم افتخاری بینهایت و نوری در دل راه من است.
خوشحالم که در این فصل از تغییر و رشد، همراه هم هستیم.